اللهم غجل لولیک الفرج
مولای ما ! خنده بر لبهایمان خشکیده و غم همچون سایه ای شوم پرده سیاه خود را بر دلهایمان گسترانده . تمام زندگیمان را زمستان سرد و بی روح مادیات فرا گرفته. بیا وسبزی و طراوت حیات را به این سربازان آخرالزمانی ات هدیه کن.ای نازنین ! دلمان برای یک جرعه می ناب لک زده . گوشهامان از ضجه کودکان بی پناه و مو یه زنان داغدار و ناله مردمان ستم دیده پر شده است ، دستهایمان خالی ست ، دیگر رمقی نمانده ، بیا.
بیا که برای نجات از این طوفان روزمرگی ، به کشتی امن تو نیاز است. بیا که شکستن این بت جهل و غفلت فقط از ید تو بر می آید.بیا که غلبه بر اژدهای مدرنیسم بدون عصای تو ممکن نیست .بیا که جهان مرده را تنها نفس تو ممد حیات است!
جمعه ها می ایند و می روند. دستهامان خالی ست ، دستی بر آرو دستمان بگیر. بیا که دیگر طاقتی نیست، بیا.
به امید ظهورت، ای همیشه حاضر ….
اللهم عجل لولیک الفرج
به نام خدا
روزی که بیاید....
از وقتی یادم می آید همیشه پدر و مادرم آرزوی آمدنش را داشتند. نمی دانستم چه کسی خواهد آمد که آن ها آن
قدر مشتاق او هستند حال که بزرگ شده ام با ظلم آشنا شده ام معنی شادی را می فهمم و می بینم و می شنوم که برادران و خاهرانم را چگونه از سر زمینشان فلسطین می رانند وجلوی فرزندی خانواده اش را به خاک و خون می کشند آرزو می کنم که هر چه زودتر بیاید و روزی که می آید به استقبا لش خواهم رفت و از او خواهم خواست تا اجازه دهد من هم یک سرباز کوچکی از فراوان سرباز های بزرگش باشم.
روزی که بیاید....از شادی در کوچه ها و خیابان ها خوهم دوید و فریاد خواهم زد آمد نجات دهنده ی بشریت آمد.....
ودر همه جا گل خواهم گذاشت و از شادی بی نهایت از دیدنش اشک خواهم ریخت و می دانم که اشک شوق از دیدن او هم بی اندازه لذت بخش است ...
او که اکنون با یادش همه ی وجودم مسرور می شود و بغض گلویم را می فشارد ......
خدایا .....آیا تحمل آن همه شادی را از دیدن او خواهم داشت؟